( 2899)تایکی یاری ز یاران رسول |
|
در دلش انکار آمد زآن نکول |
( 2900)که چنین پیران با شیب و وقار |
|
میکندشان این پیمبر شرمسار |
( 2901)کو کرم کو سترپوشی کو حیا |
|
صد هزاران عیب پوشند انبیا |
( 2902)باز در دل زود استغفار کرد |
|
تا نگردد ز اعتراض او رویزرد |
( 2903)شومی یاری اصحاب نفاق |
|
کرد مؤمن را چو ایشان زشت و عاق |
( 2904)باز میزارید کای علام سر |
|
مر مرا مگذار بر کفران مصر |
( 2905)دل به دستم نیست همچون دید چشم |
|
ورنه دل را سوزمی این دم ز خشم |
( 2906)اندرین اندیشه خوابش در ربود |
|
مسجد ایشانش پر سرگین نمود |
( 2907)سنگهاش اندر حدث جای تباه |
|
میدمید از سنگها دود سیاه |
( 2908)دود در حلقش شد و حلقش بخست |
|
از نهیب دود تلخ از خواب جست |
( 2909)در زمان در رو فتاد و میگریست |
|
کای خدا اینها نشانمنکری است |
( 2910)خلم بهتر از چنین حلم ای خدا |
|
که کند از نور ایمانم جدا |
ستّارى: پرده پوشى، در اینجا به معنى دروغ منافقان را به رخ آنان نکشیدن است. ستّارى از صفتهاى خداوند است و در حدیث است «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَلیمٌ حَیِىٌّ سَتِیرٌ یُحِبُّ الحَیاءَ و السَّترَ.»[1] «وَ لکِنَّ اللَّهَ سَتّارٌ یُحِبُّ السَّترَ.»[2]« وَ لکِنَّ اللَّهَ سَتِیرٌ یُحِّب السَتر.»[3]
نُکول: یعنی ردکردن؛ قبول نکردن دعوت، پاسخ ندادن، نپذیرفتن.
شیب: موى سپید.
روى زرد: شرمنده.
مؤمن: در اینجا همان صحابی است که در دل میگفت: چرا پیامبر دعوت اینها را نمی پذیرد؟
عاق: در لغت به معنى نافرمان پدر و مادر است و در اینجا به معنى مطلق مُنکِر و نافرمان است.
عَلاّم: بسیار دانا. علاّمِ سر: داناى راز و پنهانى.
علام سر: پروردگار است.
دید چشم: یعنی من دید چشم را به اختیار خود دارم که به جایی نگاه کنم یا نگاه نکنم،
دل به دست نبودن: از خود اختیار نداشتن، زیرا در دست مقلبالقلوب است. آنچه در باطن میگذرد به دست خداست.
حدث جای: یعنی مستراح.
از نهیب دودِ تلخ: از جابر عبد اللّه روایت است که: چون از ویرانه مسجد ضِرار گذشتم، دودى دیدم که از آن جا بر مىآمد.[4]
اینها: کنایه از تردیدى که براى او پیدا شد که چرا رسول (ص) ستّارى نمىکند.
خلم: یعنی قهر و خشم. صحابی پشیمان میگوید: قهر و خشم در مورد این منافقان، بهتر از آن حلم و بردباری است که من از پیامبر انتظار دارم.
( 2899) یکى از یاران حضرت رسول اندیشه انکار آمیزى از این جواب رد حضرت بدلش خطور کرد. ( 2900) که این پیر مردان محترم را رسول خدا شرمسار نمود. ( 2901) پس آن عیب پوشى و کرم و شرم حضور کجا است؟ پیمبران صد هزار عیب مىپوشند. ( 2902) این خیال را کرده و در دل استغفار کرد که اعتراض باعث رنگ زردیش نشود. ( 2903) شومى دوستى با اهل نفاق مؤمن را مثل آنها زشت و عاق نمود. ( 2904) باز در دل زارى مىکرد که اى عالم السر و الخفیات مرا با این حال کفران باقى مگذار. ( 2905) همان طور که چشم بىاختیار مىبیند دل هم اختیارش در دست من نیست و گرنه از خشم دل را آتش مىزدم. ( 2906) در اندیشه بود که بخواب رفت و در خواب مسجد آنها را پر از سرگین دید. ( 2907) سنگهایش پر از کثافت و از آنها دود سیاه بر مىخاست. ( 2908) دود بحلقش رفته گلویش را متأثر کرد و از زحمت دود تلخ از خواب جست. ( 2909) و برو در افتاده گریستن آغاز نموده گفت خدایا اینها نشان انکار است. ( 2910) خداوندا غضب بر این مردمان منافق بهتر از حلم و نرمى است که مرا از نور ایمان جدا سازد .
هنگامی که پیامبر از قبول درخواست منافقان خودداری کرد و آنها را رسوا ساخت، یکی از یاران او نسبت به این رفتار پیامبر بد دل شد. البته انکار او به معنای نفی ایمان نبود، بلکه بیشتر جنبه جستوجو و کاوش داشت. مولانا میگوید: یاری به منافقان، حتی در ذهن و فکر؛ این صحابی را هم راندهْ درگاه کرد.
[1] - (سنن نسائى، ج 1، ص 200)
[2] - (تفسیر عیاشى، ج 1، ص 243)
[3] - (بحار الانوار، ج 77، ص 220)
[4] - (تفسیر ابو الفتوح رازى، ذیل آیه 107 سوره توبه تفسیر درّ المنثور، ج 3، ص 279)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |